جدول جو
جدول جو

معنی حسین اهوازی - جستجوی لغت در جدول جو

حسین اهوازی
(حُ سَ نِاَهْ)
ابن سعید بن حمادبن سعید بن مهران اهوازی کوفی فقیه شیعی که در 300 هجری قمری 1930/ میلادی میزیسته است و مؤلفاتی در فقه و اخبار شیعی دارد که در عداد اصول چهارگانه بشمار است. (ابن الندیم 221) (فهرست طوسی 58) (تنقیح المقال ج 1 ص 328) (اعیان الشیعه ج 26 ص 98) (معجم المؤلفین) (هدیه العارفین ج 1 ص 331)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ سَ نِ اَ)
ابن علی بن ابراهیم بن یزداد، مکنی به ابوعلی مقری شامی (362- 446هجری قمری). او راست: ’الاقناع’ در قرائت و نه کتاب دیگر او نیز در هدیهالعارفین (ج 1 ص 275) یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ سَ)
ابن محمد شاعر. متوفی به مصر در 400 هجری قمری / 1010 میلادی او راست: کتاب قوافی. (معجم المؤلفین از فوات الوفیات ج 1 ص 133) (الوافی بالوفیات ج 11 ص 28) (معجم الادباء ج 10 ص 160 و ج 4 ص 93)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ اُ)
ابن علی بن حسین بن ابی سروال أوالی بحرینی هجری فقیه. زنده در 956 هجری قمری 1549/ م. او راست: ’الاعلام الجلیه فی شرح الالفیه الشهیدیه’ و جز آن. (معجم المؤلفین از اعیان الشیعه ج 27 ص 27)
ابن علی هجری بحرینی مکنی به ابوسروان. او راست: الکواکب الدریه فی شرح الرساله النجمیه. (ذریعه ج 2 ص 238 و ج 13 ص 291)
لغت نامه دهخدا
معمر بن حسین اهوازی. صاحب تجارب السلف در آن فصل که ذکر احوال وزراء در ایام دولت بویهی کند گوید: اصل او از اهواز است، خط نیکو نوشتی و راست سخن بود و در ادب متوسط و ایام وزارت او زود منقضی شد و در روزگار او حادثی قابل روایت واقع نگشت. عبدالله بن حسین گوید: ابوالقاسم معمر بشیراز آمد و من نائب ابوالقاسم علأ بن حسین بودم و ابوالقاسم را سفری اتفاق افتاد، رقعه ای بمن نوشت و از من استری زینی خواست و او را پیش من قدری نبود که اقتضاء مراعات کردی رقعۀ او را بی جواب بازگردانیدم. غلام بازآمد و همان رقعه بیاورد و در کنار آن دو بیت نوشته:
و انک لاتدری اذا جاء سائل
و انت بما تعطیه ام هو اسعد
عصی سائل ذوحاجه ان منعته
من الیوم شبهاً أن یکون له غد.
عبدالله گفت این دو بیت را بخواندم و غلام را همچنانکه بار اول، بی جواب بازگردانیدم. بعد از آن روزگار بسیار نگذشت که ابوالقاسم معمر وزیر شد و بعظمتی هرچه تمامتر بشیراز آمد و من در بعض نواحی عامل بودم. مرا بشیراز خواند و من شک نداشتم که مرا از بهر عزل و مصادره میخواند. چون در سرای رفتم و سلام کردم مرا مرحبا گفت و اکرام فرمود و روزی چند پیش او تردد می کردم. روزی بخلوت مرا بخواند و آن رقعه که بمن آن روز نوشته بود بعینها بمن نمود و بیتها برخواند و گفت ای فلان هرگز هیچکس را خوار مدار. و بعد از آن با من احسان کرد و عمل بازداد
لغت نامه دهخدا
ابن حسین اهوازی. او راست: شوارد الشاهد
لغت نامه دهخدا